هرچه یک مدیر موفق نیاز دارد

زیاد توی وب می گردم . مطالب مفیدی که به درد هر مدیر موفقی بخوره رو قراره بذارم اینجا تا هم خودم یه آرشیو داشته باشم هم بقیه

هرچه یک مدیر موفق نیاز دارد

زیاد توی وب می گردم . مطالب مفیدی که به درد هر مدیر موفقی بخوره رو قراره بذارم اینجا تا هم خودم یه آرشیو داشته باشم هم بقیه

گاهی به زندگی کارلی‌فیورینا، مدیرعامل اسبق شرکت اچ‌پی




منبع: بانکی دات آی آر

 


زمانی که کارلی جوان تنها پس از یک سال تحصیل در رشته حقوق دانشگاه UCLA به پدرش که او نیز استاد حقوق بود گفت که تصمیم دارد از تحصیل در این رشته صرف‌نظر کند، پدرش سری تکان داد و گفت که فکر می‌کند، او هنوز به اندازه کافی عاقل نشده است. بیست سال بعد نشریه فورچون او را به عنوان قدرتمندترین زن در اقتصاد امریکا معرفی کرد. او مدیر عامل یکی از مهم‌ترین شرکت‌های فعال در عرصه فناوری بود. فیورینا هدایت اچ‌پی را در زمانی بر‌عهده داشت که این غول قدیمی دنیای فناوری بزرگ‌ترین شرکت کامپیوتری دنیا و یکی از بیست شرکت برتر فورچون بود.

کارا کارلتون اسنید (Cara Carleton Sneed)، در ششم سپتامبر سال 1954 در آستین تگزاس به دنیا آمد. نام عجیب او نشانی از یک سنت خانوادگی بود. پدرش جوزف تایری اسنید سوم (Joseph Tyree Sneed III) حقوقدان، قاضی ایالتی و استاد دانشگاه بود. از آن‌جا که در خانواده اسنید تمام مردانی که نام کارلتون (Carelton) داشتند، در دوران جنگ‌های داخلی امریکا کشته‌شده بودند،  هر خانواده موظف بود نام یکی از فرزندانش را اگر پسر بود کارلتون و اگر دختر بود کارا کارلتون بگذارد. پدر نقشی اساسی در شکل‌گیری خلق و خو و به خصوص سخت‌کوشی و مقاومت کارلی داشت. او زمانی در مراسمی که برای بزرگداشت خدمات ارزنده پدرش برگزار شده بود، گفته بود: «همه انسان‌ها در دوران سختی و مشقت به الگو و قطب‌نمایی درونی نیاز دارند تا راه خود را بیابند.»، سپس درباره پدرش افزوده بود: «او همواره راه درست را به من نشان داده است.»

کارلی، مادر هنرمندش و خواهر و برادر او به‌واسطه شرایط شغلی پدر، زندگی در شهرها و‌مناطق مختلفی را تجربه کردند. او دوران دبیرستان را در پنج مدرسه مختلف گذراند که یکی از آن‌ها در غنا و دیگری در لندن بود. در دوران دانشگاه، به تحصیل در رشته تاریخ قرون وسطا و فلسفه در استنفورد پرداخت و توانست در سال 1976 در مقطع کارشناسی ارشد، از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شود. پس از آن برای تحصیل حقوق به دانشگاه UCLA رفت، اما تنها پس از گذشت یک ترم انصراف داد، چون احساس می‌کرد این رشته با روحیات او سازگاری ندارد. یک سال بعد او با همکلاسی‌اش تاد بارتلم (Todd Bartlem) ازدواج کرد. پیش از سوار‌شدن بر موج‌های فناوری اطلاعات و رسیدن به رده‌های بالای مدیریتی، کارلی شغل‌های زیادی را از آرایشگری و منشی‌گری گرفته تا آموزش زبان انگلیسی در ایتالیا امتحان کرد. اما همکاری با AT&T در سن 25 سالگی (سال 1980)آغاز دوران طلایی کارلی فیورینا بود.

 

 

 

دوران طلایی
او ابتدا در سال 1980 کارش را به عنوان کارآموز مدیریت در AT&T شروع کرد. در این‌جا بود که استعدادهای مدیریتی کارلی مجالی برای بروز یافتند و او توانست پله‌های ترقی را با سرعت طی‌کند. فیورینا به خوبی توانسته بود، ارزش و اهمیت فناوری‌های نوین را با غریزه تجاری که داشت، ترکیب کرده و از این طریق توجه مقامات بلندمرتبه شرکت را به خود جلب کند. هرچند در این سال‌ها کارلی جوان در حوزه کاری پیشرفت و رشد سریعی را تجربه می‌کرد، اما زندگی خصوصی او دستخوش مشکلات زیادی شده بود. مشکلاتی که در نهایت و در سال 1984 به جدایی او از همسر اولش منجر شد. اما تنها یک سال بعد، او با فرانک فیورینا (Frank Fiorina) یکی از مدیران AT&T ازدواج کرد که این ازدواج دوم هردوی آن‌ها بود. کارلی سرپرستی و تعلیم و تربیت دو دختر فرانک را برعهده گرفت. هرچند کارلی دوست داشت فرزندان خودش را بزرگ کند؛ اما به گفته خودش «این در برنامه‌های خداوند نبود،» و آن‌ها صاحب فرزند نشدند.


عملکرد خیره‌کننده فیورینا در بخش فروش، رؤسای شرکت را قانع کرد که او استعداد تبدیل‌شدن به یک مدیر ارشد را دارد و به همین دلیل، در سال 1988 به مدرسه تجارت اسلون در MIT فرستاده شد تا مدرک کارشناسی ارشد علوم تجاری خود را از آنجا کسب ‌کند. در همان مدرسه بود که با رئیس بخش سیستم‌های شبکه‌ای AT&T ملاقات‌کرد. با علاقه‌ای که به سیستم‌های ارتباطی شبکه‌ای‌داشت و در کمال تعجب همکارانش، به بخش سیستم‌های شبکه‌ای پیوست. شرکتAT&T پس از خریدن Western Electric و تغییر نام آن به AT&T Technologies‌، این شرکت را به بخش‌های گوناگونی تقسیم کرد که هر یک روی گروه خاصی از مشتریان متمرکز شده بودند. بخش سیستم‌های شبکه‌ای یا Network Systems حوزه‌ای بود که تا آن زمان در انحصار مردان بود و البته زمانی که فیورینا به این بخش پیوست، اغلب کارکنان به دیده بخشی مهجور و عقب‌مانده به آن می‌نگریستند. ده سال بعد، کارلی فیورینا در سن 35 سالگی به نخستین مدیر زن این بخش تبدیل شد و پنج سال بعد از آن به سمت رئیس واحد فروش شمال امریکا منصوب شد.


در سال 1995 میلادی، AT&T که بیش از حد بزرگ شده و تلاش‌هایش برای نفوذ به بازار کامپیوتر ناکام مانده بود، تصمیم گرفت تا با مستقل‌کردن بخش سیستم‌های شبکه‌ای و تبدیل آن به شرکتی جداگانه به نام Lucent هم بار مدیریتی خود را سبک‌تر کند و هم از طریق عرضه عمومی سهام (IPO) این شرکت جدید به کسب سرمایه بپردازد. با سابقه درخشانی که کارلی از خود به جای گذاشته بود، مدیریت و کنترل این فرآیند جداسازی و سپس عرضه عمومی سهام به او سپرده شد. با رهبری بی‌نقص فیورینا، IPO شرکت لوسنت با گردآوردن سرمایه‌ای سه میلیارد‌دلاری به یکی از موفق‌ترین عرضه‌های عمومی سهام در بازار بورس در تاریخ تجارت امریکا تبدیل شد. لوسنت به سرعت به برترین شرکت در صنعت شبکه تبدیل‌ شد و در سال 1998 فیورینا به سمت مدیر «تجارت فراهم‌کنندگان خدمات جهانی» آن منصوب شد. در همین سال بود که فرانک تصمیم گرفت با بازنشستگی پیش از موعد خود تمام انرژی و توانش را صرف کمک به پیشرفت شغلی همسرش کند. لوسنت در پایان همان سال به درآمدی نوزده میلیارد دلاری دست یافته بود.

پرواز در اوج
عملکرد خوب و کارایی بالای فیورینا از دید سایرین مخفی نماند و بالاخره در سال 1999 شرکت عظیم اچ‌پی که یکی از کهنه‌کارترین فعالان بازار کامپیوتر بود، اعلام کرد که او را به عنوان رئیس و مدیرعامل استخدام‌کرده است. این حرکت از چند جهت قابل توجه بود: نخست این‌که اچ‌پی شرکتی خانوادگی بود و فیورینا نخستین کسی بود که از خارج از خانواده به ریاست شرکت انتخاب می‌شد؛ دوم این‌که اچ‌پی نخستین شرکت بزرگ ایالات متحده بود که زنی در رأس آن قرار داشت؛ سوم این‌که فیورینا به دره سیلیکون می‌رفت؛ جایی که به عنوان محل تجمع غالب شرکت‌های فناوری محور تا آن زمان تقریباً به‌صورت کامل در تسلط مردان بود. اگرچه فیورینا از این‌که AT&T را بعد از نزدیک به بیست سال ترک می‌کرد، ناراحت بود، اما به گفته خودش «این شانسی است که تنها یک بار در زندگی به سراغ من خواهد آمد. من تمام تلاشم را به کار خواهم بست تا تعادل را میان تقویت ارزش‌های اچ‌پی و بازتعریف کسب‌وکار آن برقرار کنم.»


این امر برای اچ‌پی نیز آغاز تحولی بی‌سابقه بود که البته باید بهای گزافی را هم بابت آن پرداخت می‌کرد. فیورینا از همان ابتدا با قدرت تمام وارد معرکه‌شد. در آغاز از طریق ادغام بخش‌های مختلف در یکدیگر و کاهش تعداد واحدها، مدیریت و کنترل امور را در اچ‌پی سروسامانی تازه داد. پس از آن بخش فروش شرکت را تحت فشار قرار داده و از آن‌ها خواست تا اوضاع را مرتب کنند یا از شرکت بیرون بروند. اگرچه این روند کاری ممکن است تداعی‌کننده حضور رئیسی خشک و خشن باشد، اما باید گفت که به عقیده بسیاری از کارکنان اچ‌پی، او توانایی فوق‌العاده‌ای در ایجاد حس وفاداری میان زیردستانش داشت که این توانایی را نیز باید به استعدادهای مدیریتی و حتی مهندسی کارلی افزود تا بتوان به درکی از شخصیت درخشان و کاریزماتیک او در اچ‌پی دست یافت. روند رشد و حرکت اچ‌پی در حال دستیابی به شتابی بی‌سابقه بود. جورج کی‌ورث یکی از اعضای هیئت مدیره اچ‌پی، در مصاحبه‌ای با  یو‌اس‌ای‌تو‌دی گفته بود: «در اوایل تابستان سال 1999 که ما با کارلی مصاحبه می‌کردیم، به بحث در این مورد پرداختیم که به احتمال سه سال طول خواهد کشید تا او به اوضاع مسلط شود و در این مدت فراز و نشیب‌های زیادی را تجربه خواهیم کرد. گذشت زمان نشان داد، ما به شدت از او عقب بودیم.»


فیورینا قراردادهای پر‌سودی را با شرکت خودروسازی فورد و خطوط هوایی دلتا منعقد کرد که این شرکت‌ها را مجبور می‌کرد، محصولات کامپیوتری خود را فقط از اچ‌پی خریداری کنند، اما بخش PC شرکت هنوز کامل نشده بود و از ورود به عرصه تجارت الکترونیک که اچ‌پی از مدت‌ها قبل وعده آن را به سهامداران داده بود، خبری نبود. پیشنهادی که او در سپتامبر سال 2001 جرأت ارائه آن را به خود داد، بحث و جدل‌های فراوانی را حتی در سطح هیئت مدیره شرکت برانگیخت. او تصمیم داشت برای پیشی‌گرفتن از رقیب دیرینه اچ‌پی، یعنی آی‌بی‌ام شرکت در حال سقوط کامپک را خریداری‌کند. این معامله که می‌توانست حدود 25 میلیارد دلار هزینه در‌بر‌داشته باشد، در ابتدا با مخالفت اعضای هر دو خانواده هیولت و پاکارد روبه‌رو شد، اما پس از مناقشات فراوان در سوم ماه می سال 2003، فیورینا توانست این معامله را با هزینه نوزده میلیارد دلار به سرانجام برساند. او معتقد بود، ترکیب دارایی‌ها و توانایی‌های دو شرکت به نیروی محرکه‌ای برای سرعت بخشیدن به اچ‌پی تبدیل خواهد شد. پس از گذشت یک و نیم سال، فیورینا به طور رسمی پیروزی خود را اعلام کرد و در نشریه فورچون چنین اظهار نظر کرد: «راهبرد ما درست بوده است. اچ‌پی در هر رده از محصولات، در هر مکان جغرافیایی و در هر بخش از بازار مشتریان که حضور دارد، به برترین شرکت حاضر تبدیل شده است.» شرکت در آن زمان یک برنامه تبلیغاتی به راه انداخت که شعار آن این بود: «هر چیزی امکان‌پذیر است.»


اما اوضاع در واقع چندان هم بر وفق مراد نبود؛ آمار و ارقام چیز دیگری می‌گفتند. در اکتبر سال 2003 اعلام شد، هنوز هشتاد درصد سود خالص 4,4 میلیارد دلاری اچ‌پی از فروش پرینترها حاصل می‌شود. از سوی دیگر تفرقه در بخش مدیریتی شرکت هم به تدریج تأثیر خود را نشان می‌داد. تا ژانویه سال 2004 هفت نفر از مدیران ارشد اچ‌پی شرکت را ترک‌کردند و حتی برخی از آن‌ها به رقبا پیوستند. اگرچه فیورینا با اعلام این‌که تنها 1,7 درصد از مدیران ارشد اچ‌پی ازشرکت بیرون رفته‌اند، می‌خواست موضوع را کم اهمیت جلوه دهد، اما مشکل به نظر ریشه‌دارتر از این گفته‌ها بود. درست در بدترین زمان ممکن، مشکلات داخلی نیز گریبان‌گیر اچ‌پی شد. پس از درز خبرهای محرمانه جلسه‌های هیئت مدیره به نشریات، اچ‌پی از چند شرکت امنیتی برای یافتن خبر‌چین کمک  گرفت. هنوز تحقیقات در این زمینه به ثمر نرسیده بود که اچ‌پی به نقض حریم خصوصی کارکنان از طریق شنود مکالمات تلفنی متهم شد. این معضلات به علاوه تفرقه  حاکم بر هیئت مدیره باعث شد در ژانویه سال 2005 هیئت مدیره به‌صورت محرمانه به فیورینا پیشنهاد کند که حوزه اختیاراتش محدود شود. اما فیورینا با این پیشنهاد مخالفت کرد. این خبر به وال‌استریت‌ژورنال رسید و کمتر از یک ماه بعد هیئت مدیره با پرداخت بیست میلیون دلار براساس مفاد مربوط به چتر نجات طلایی در قرارداد (Golden Parachute؛ حق‌الزحمه‌ای است که در صورت انحلال شرکت یا اخراج یک مدیر باید به او پرداخت شود)، به طور رسمی فیورینا را مجبور به استعفا کرد. نظرها و تحلیل‌ها درباره دوران مدیریت فیورینا در اچ‌پی بسیار فراوان است. برخی نظیر نیویورک تایمز، با توجه به اقدامات و خریدهای اچ‌پی بعد از اخراج فیورینا، به توجیه عملکرد فیورینا در دوران ریاستش می‌پردازند.


ازسوی دیگر برخی ناظران و کارشناسان او را یکی از بیست مدیرعامل بد ایالات‌متحده می‌داند. فیورینا بعد از اخراج از حال و هوای دره سیلیکون بیرون نیامد و به عضویت هیئت مدیره شرکت‌هایی نظیر Cybertrust که در زمینه امنیت فعالیت می‌کند و شرکت Taiwan Semiconductor Manufacturing Company از سازندگان تراشه و فعالان صنعت نیمه‌هادی‌ها نیز درآمد. اما دوران اوج کارلی در رده‌های مدیریتی دیگر به پایان رسیده بود. پس از این بود که فیورینا تصمیم گرفت تا توانایی‌های خود را در عرصه دیگری بیازماید.

سیاست
فیورینا نه تنها در بالاترین رده‌های مدیریتی شرکت‌های کامپیوتری فعالیت‌کرده، بلکه کارنامه سیاسی به نسبت پر و پیمانی هم دارد.اگرچه فیورینا در سال 2009 به سرطان سینه مبتلا شد، اما توانست با استقامتی شگفت‌انگیز مراحل درمانی را پشت‌سر بگذارد و نامزدی او برای انتخابات سنای کالیفرنیا در سال 2010 نشان داد که اشتیاق به مدیریت و به دست گرفتن سمت‌های مدیریتی هنوز در وجودش فروکش نکرده است. او در این سال به عنوان نماینده حزب جمهوری‌خواه وارد جدالی انتخاباتی با باربارا بوکسر شد. اصطلاح گوسفند شیطانی (Demon Sheep) که او در یکی از پروژه‌های تبلیغاتی‌اش به‌کار برده بود، حساسیت و واکنش‌های منفی فراوانی را برانگیخت و حتی جبهه رقیب از همین اصطلاح علیه او استفاده کرد. اگرچه او توانست با کسب بیش از پنجاه درصد‌ آرا به عنوان نماینده اصلی جمهوری‌خواهان در انتخابات شرکت کند، اما در نهایت، این نبرد را با کسب حدود 42 درصد آرا به بوکسر (52 درصد) باخت.

الگویی به نام فیورینا

فارغ از آمار و ارقام و به دور از قضاوت درباره عملکرد مدیریتی او در اچ‌پی، رهبری و مدیریت یکی از بیست شرکت برتر دنیا (بنا به آمار فورچون) در کنار سایر سوابق درخشان فیورینا، آشکار می‌کند که کارلی فیورینا نه تنها مرزهای موفقیت یک زن در حوزه کسب‌وکارهای کامپیوتری را در نوردیده است، بلکه بسیاری از مردان را نیز پشت سر‌گذاشته و این حد و مرزها را برای دیگر زنان، بسیار بالاتر برده است.اما آیا تمام این‌ها می‌تواند فیورینا را به الگوی زنان فعال در بازار فناوری تبدیل کند؟ کارلی از سال 1988 که مجله‌فورچون برای نخستین بار فهرست قدرتمندترین زنان عرصه کسب‌وکار را منتشر کرد، تا‌کنون در رده‌های بالای این جدول بوده است. اما جالب است بدانید، در سال 2003 همین نشریه در یک نظرسنجی از سایر زنان این فهرست پرسید که آیا می‌خواهند به جای کارلی فیورینا باشند و جواب به طور قطع «نه» بود!بر‌اساس آمار فورچون از اواسط دهه 2000 میلادی، این گرایش در میان زنان‌شایع شده که سمت‌های عالی شرکت‌های بزرگ را رد‌کنند و هر روز زنان بیشتر وبیشتری برای استراحت‌های کوتاه و بلند مدت، پست‌های سازمانی خود را رها می‌کنند.


به نظر می‌رسد، دلیل اصلی این باشد که زنان نمی‌خواهند زندگی شخصی خود و بیش از هر چیز زمانی را که در کنار خانواده و فرزندان خود هستند، در راه مصالح و رشد شرکت‌هایشان قربانی کنند. اما در موردخاص چون فیورینا، سوابق و نفوذ شغلی پدرش و همچنین بازنشسته شدن پیش از موعد همسرش و به نوعی «خانه‌دار» شدن «فرانک فیورینا»، نقش عمده‌ای در کمک به او برای ادامه رشد و ترقی حرفه‌ای داشت. شاید ذکر این نکته هم خالی از لطف نباشد که همسران یک سوم زنانی که در فهرست سال 2003 فورچون قرار داشتند، مانند فرانک خانه‌دار بودند و وقت و انرژی خود را صرف پیشرفت شغلی همسرانشان کرده بودند.


به هرحال، او در میان زنان شاغل در صنعت کامپیوتر، نمونه‌ای استثنایی به نظر می‌رسد. استعدادهای خاص مدیریتی در ترکیب با سرسختی و قدرتی که از خانواده‌ای بانفوذ به ارث رسیده بود و فرصت‌های شغلی که ناگهان بر سر راه او سبز می‌شوند، معجونی از او ساخته بود که سال‌ها در صدر فهرست‌های افراد قدرتمند امریکا و حتی جهان قرار گرفته بود. معجون و موقعیتی که به نظر می‌رسد، دیگران، چندان علاقه‌ای به تقلید از آن و کسب ارزش و اعتبار آن را نداشته باشند؛ این زندگی کارلی فیورینا بود.

نجات چهره‌های فروشندگان

بهترین اشتباه‌های کسب وکار از زبان باربارا کورکوران

«باربارا کورکوران»
ترجمه: سیمین راد - دنیای اقتصاد
گاهی نکته‌های خاصی درباره موفقیت وجود دارد. این نکته‌ها به برخی افراد اجازه می‌دهد تا هر چه دوست دارند را با ذکر جزئیات بیان کنند. اکثر اشخاص دستاوردهای بزرگ‌شان را همه جا با صدای بلند فریاد می‌زنند.


آنها می‌خواهند به خواننده بگویند که چه انسان مهم و خاصی هستند. برای مثال باربارا کورکوران زندگی‌نامه‌اش را همین‌طور آغازمی‌کند: «گواهینامه‌های باربارا کورکوران برای مدارس و دانشگاه‌ها 20 فرصت شغلی را به 23 فرصت شغلی بدل می‌کند». او «فارغ‌التحصیل دانشکده کسب و کار از هاروارد است». او چندان معمولی به نظر نمی‌رسد. برای ورود به بحث باید خلاصه‌ای از شخصیت باربارا کورکوران را بدانیم. او به نحو فریبنده و عجیبی خنثی به نظر می‌رسد. شخصیت واقع‌بین و تیزهوش باربارا همراه اصلی او در کار بوده است.
او کتاب عجیبی نوشته است. کافی است به عنوان کتابش نگاه کنید: «اگر شکم گنده‌ای ندارید، موهایتان را با روبان ببندید» چه فرد دیگری می‌تواند چنین عنوان نامربوط و عجیبی را برای کتابش انتخاب کند؟ او شخصیت جالبی دارد.
تکنیک‌های فروش او بسیار ساده و معمولی هستند. همین تکنیک‌های ساده رمز موفقیت او نیز بوده. باربارا کورکوران یکی از بزرگ‌ترین مشاوره‌های املاک و مستغلات در نیویورک را تاسیس کرده است. البته او این بنگاه را بعدا می‌فروشد و پول زیادی به جیب می‌زند. او تیزهوشی‌هایش درباره تجارت با شرکت شارک تانک به اشتراک می‌گذارد و به کارآفرین‌های مشتاقِ این شرکت راهنمایی می‌کند. بارابارا به آنها یاد می‌دهد که پول‌هایشان چطور سرمایه‌گذاری کنند و از چه ایده‌هایی بهره ببرند.
او در گفت‌وگویی با وب‌سایت‌ ای‌بی‌سی می‌گوید «کسب و کاری در آمریکا وجود ندارد که شروع به کار کند، به کارش ادامه بدهد و در کارش موفق شود و بتواند از موانع ساختن یک کسب و کار، خیلی ساده گذر کند. هیچ کسب و کاری بدون فروشندگان خارق‌العاده وجود ندارد. این فروشندگان باید تحت کنترل و مدیریت شما باشند».
شهرت و ثروت باربارا کورکوران از طریق کار کتاب به اوج می‌رسد. او کتاب‌های متعددی نوشته است. اکنون، گروه کورکوران یکی از عظیم‌ترین و با نفوذترین مشاوره‌های املاک و مستغلات در نیویورک محسوب می‌شود. باربارا کورکوران کسب و کارش را در دهه 70 با یک وام کوچک 1000 دلاری آغاز کرد. او کمک فراوانی کرد تا گروه قدرتمند املاک و مستغلات در سال 2001 به قیمت 66 میلیون دلار فروخته شود. در آن دوره برخی از مشهورترین چهره‌های آمریکا از مشتریان اصلی او بودند. برای مثال کافی است تا به این اسامی نگاهی بیاندازید: مدونا، جری سینفلد، بریتنی اسپیرز، ریچارد گری، کانتری کاکس.
همواره در پشت حرف‌های او خنده‌ای نهفته است. باربارا مسیر زندگی‌اش را همیشه به یاد می‌آورد. او در کودکی از بیماری عجیبی رنج می‌برد و نمی‌توانست بخواند و بنویسد، اما همین انسان بعدا به یکی از موفق‌ترین واسطه‌های املاک و مستغلاتی تبدیل شد که تاکنون در نیویورک دیده شده است.

بزرگ‌ترین اشتباه باربارا کورکوران به زبان خودش
اشتباه من به سال 1981 مربوط می‌شود. یعنی وقتی که گزارش کورکوران را ایجاد کردم. کار ما به 11 بازار فروش در کل یک سال بستگی داشت. همه را خودم نوشتم و فهرست همه فروش‌ها را درست کردم. دست آخر همه را جمع زدم و به یازده تقسیم کردم. نتیجه محاسبات شد 255 هزار دلار. در کنار این عدد روی دفترم نوشتم: «قیمت میانگین آپارتمان». این قیمت را برای همه نویسندگان آن زمان روزنامه نیویورک تایمز فرستادم. اشتباه بزرگ من این بود که روی سربرگ نامه نوشته بودم: «قیمت میانگین آپارتمان».آنها این رقم را به عنوان ارزش اسمی فهمیدند. اما فردا روز کاری املاک و مستغلات بود. همه با من تماس می‌گرفتند و از قیمت‌ها، واقعیت‌ها و وضعیت‌ها می‌پرسیدند. همه فکر کردند که ما منبع قیمت‌گذاری در صنعت ساختمان هستیم. اما هیچ کس نگفت که در کار من تعمدی وجود نداشت!
بزرگ‌ترین اشتباهی که مرتکب شدم ایده فیلمبرداری از آپارتمان‌ها بود. 73 هزار دلار هزینه کردم. یعنی همه سودهای اولین سال سودده در املاک و مستغلات را خرجش کردم. یک سال از رکود اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 گذشته بود. هر چه داشتم خرج کردم و فیلم‌های زیادی از آپارتمان‌های‌مان گرفتم. اما این ایده ابدا جواب نداد. کل هزینه‌ها و سودهایم بر باد رفته بودند. بله، من مرتکب اشتباه بزرگی شده بودم. ایده کار بسیار جالب بود. همه آپارتمان‌های‌مان را در نظر می‌گرفتیم و سپس فردی را به داخل یکی ازآنها می‌فرستادیم. او شروع به فیلمبرداری از آپارتمان‌ها می‌کرد. سپس ما چهره مشاور املاک و مستغلات را همراه با شماره تماس‌اش در انتهای هر فیلم ضبط‌شده قرار می‌دادیم. ایده ساده و نوینی بود. هر آپارتمان 30 ثانیه زمان می‌برد و ما در اولین فیلم نزدیک به 87 یا 88 آپارتمان داشتیم. دیگر نیازی نبود که مشتریان ما از تخت‌خواب یا از اتاق‌های نشیمن‌شان بیرون بیایند.آنها کافی بود بگویند: «می‌توانید آپارتمان خود را برای ما بفرستید؟» و ما خیلی سریع فیلم ویدئوی آپارتمان را همراه با شماره تماس مشاورش برای او می‌فرستادیم.
اما این ایده پاشنه آشیل خودش را داشت. من این نقص را ندیده بودم. هیچ فرد دیگری هم به ذهن‌اش نرسیده بود. این پاشنه آشیل ایده ما چه بود؟ ماجرا از این قرار است: ما از چهره فروشندگان بنگاه‌مان فیلم می‌گرفتیم و شماره تماس شخصی‌شان را در ویدئو قرار می‌دادیم. اما هیچ کدام از فروشندگان من از این ایده استقبال نکردند.آنها دوست نداشتند این ایده ترویج شود. نمی‌خواستند این ویدئوها دست به دست بچرخد.آنها حتی نمی‌خواستند که این ویدئوها به دست مشتریان ما برسد! آنها نگران چیزی بودند.
فروشندگان ما می‌ترسیدند که مبادا مشتری از چهره‌ آنها خوش‌شان نیاید و فروشنده دیگری را جذب کنند. ماجرا ساده بود. برخی از مشتریان از چهره‌های جوان و جذاب خوش‌شان می‌آید، برخی دیگر از افراد کارکشته و مسن و ... بنابراین مهم‌ترین درس کسب و کارم را فراموش کردم: «ما همه با هم کار می‌کنیم، اما همه با هم رقیب
هستیم».
تنها کاری که می‌توانستم در آن دوران انجام دهم پخش‌کردن این فیلم‌ها در اینترنت بود. می‌خواستم نشان بدهم که اشتباهی نکرده‌ام و چهره جوان و پیر فرقی ندارند. جالب اینجاست که حتی تا چهار سال پس از این کار هیچ کدام از رقبای ما از اینترنت استفاده نکرده بودند. در هفته اول شاهد نخستین فروش‌مان بودیم. پس اولین زیان ما خیلی سریع به اولین سود ما تبدیل شد. اما این چرخش مالی کاملا تصادفی بود!
رقیب‌های من برای نزدیک به چهار سال از اینترنت استفاده نمی‌کردند و وب‌سایتی برای خودشان نداشتند. ما در آن زمان اتاق‌های گفت‌وگوی مجازی، مسافرت‌های مجازی، و همه نوع فعالیت اینترنتی مرتبط با کسب و کار را داشتیم. زمانی که رقیب‌های من تازه به فکر اینترنت افتادند، سال‌ها از کسب و کار اینترنتی من می‌گذشت. من خبره این کار بودم. اما برنامه‌ عجیبی نداشتم. تنها می‌خواستم چهره‌های پیر و جوان فروشندگان بنگاهم را نجات بدهم!
آنچه از شکست مفتضحانه فیلمبرداری از آپارتمان‌ها آموختم این بود که در کنار هر فاجعه‌ای، معدنی از طلا نهفته است. درست در کنار آن تصاویر فیلمبرداری‌شده راه امیدی وجود داشت. در کنار همه هزینه‌هایی که بر باد رفتند سودی تازه در کار بود. اینها بزر‌گ‌ترین درس‌هایی بود که از بزرگ‌ترین اشتباهم آموختم. من اشتباه بزرگی مرتکب شده بودم، اما متوقف نشدم. توانستم چیزهای جدید بیاموزم و با آنها به کسب و کارم رونق تازه‌ای بدهم. فهمیدم که اگر در فاجعه‌ای گیر افتادید نباید نگران شوید و توانایی‌هایتان را از یاد ببرید. کافی است کمی خوب فکر کنید. کمی دست نگه دارید. برای تبدیل زیان به سود به تغییر عظیمی نیاز ندارید. همواره یک تغییر بسیار کوچک کافی است. یک تغییر 5 تا 10 درصدی در کسب‌وکار می‌تواند شما را دوباره سر پا نگه دارد.

درباره باربارا کورکوران
گواهی‌نامه‌های باربارا کورکوران همه دوره‌ها را دربرمی‌گیرند. این شغل بعدی او بود و وی را به یکی از موفق‌ترین کارآفرین‌ها در سرتاسر آمریکا بدل کرد. روزگاری او یک پیشخدمت بود. اما 1000 دلار از دوست‌اش قرض گرفت تا به رویایش تحقق ببخشد. او کسب و کار کوچکی در نیویورک به راه انداخت که سال‌ها بعد بزرگ‌ترین مشاوره املاک و مستغلات در سرتاسر این شهر بود. او به یاد دارد که از 1000 دلار به سرمایه‌ای نزدیک به 5 میلیارد دلار رسیده است.
او در اولین کتاب‌اش به رمز و راز موفقیت در کسب و کار و زندگی می‌پردازد و از خاطرات‌اش از خانواده، کودکی و کار می‌گوید. دومین کتاب باربارا کورکوران «مکان‌های شگفت‌آور برای گذران باقی زندگی» نام دارد و مسیر جدیدی را برای زندگی طرح می‌کند. به علاوه، او ستون‌نویس دائمی مجله «مور» است. باربارا مهمان همیشگی بسیاری از برنامه‌های تلویزیونی در آمریکا همچون «ده مدیرموفق» است.
او به هر گروهی که بخواهد کسب و کارش را آغاز کند مشاوره می‌دهد. روحیه شجاع، نیرومند، و جذاب او الهام‌بخش بسیاری از مدیران موفق در سرتاسر جهان بوده است. باربارا کورکوران هم‌اکنون یکی از فعالان اصلی در برنامه «اقتصاد امروز» در شبکه ان‌بی‌سی است.